A last grad of high school EP11


ss501_story

جونگی:این گودزیلا دیگه از کجا پیداش شد ؟... بچه های کلاس  جونگ مین که داشتن می خندیدن به خاطر این که حرفای جونگ مین به اوا رو شنیدن ....اوا هم که متوجه شده بود برگشت سمتت جونگمین و ادامه داد:

اه راستی یادم رفت بهت بگم اون دستمال افتاده بود کف دستشویی.... می خواستم ببرم بشورمش یادم نبود ...ببخشید اوپا....

جونگ مین که حسابی اتیشی شده بود نمی دونست چی بگه پسرا هم که هی زیر زیرکی به جونگ مین میخندیدن...

جونگمین :بسه دیگه نخند ید دارم میگم نخندید ...خیلی خنده داره؟

هیونگ:یه چیزی اونور تره....

 بعد همه زدن یر خنده....

کمپانی ،اتاق رقص:

بچه ها همه مشغول تمرین کردن رقص دابل اس بودن و با هم دیگه بحث میکردن ....

هیون:یعنی واقعا نمی تونی این قسمت رو بری  ؟

الن:من نمی تونم برم یا تو؟

هیون:چه رویی داری در صورت که می دونی این قسمت باید چه جوری باشه از این حرفا میزنی؟

الن:باشه قبوله بیا 2 باره انجام بدیم ببینم کی می تونه و کی نمی تونه....

هیون:باشه...

اواتو گوش الن:الن حالت خوبه می دونی قسمت رقص چه جوریه بعد بازم می خوای انجام بدی؟

الن:نه باید انجام بدم این پسره خیلی پرو شده...بعد هیون میره و اهنگ میزاره و میره سمت الن و اون میکشه سمت خودش ....

هیون:مطمئنی ؟

الن:100 درصد

و بعد شروع کردن ... دابل اس وما وقتی داشتیم می دیدیم که اینا با چه حالت ریلکسی دارن این حرکات رو انجام می دادن شاخ در اوردیم اونم چ حرکاتی .......................................................

بعد از تموم شدن رقص صدای کف زدن مدیر کمپانی اومد....

مدیر:افرین خیلی خوب تونستین حرکات اجرا کنیدحقا که از اول باید شما ها رئ انتخاب میکردم عالی بد....

هیون:مرسی!

الن:ممنون!

حدودا یک هفته از اون ماجرا گذشته بود و دابل اس هم 2 هفته دیگه تیزرشونو میدادن بیرون...ما تقریبا 4 هفته بود که اومده بودیم مدرسه و همه ی بچه ها کلاس خیلی با هم گرم گرفته بودن مخصوصا امبر کیانا و اوا و ویکتوریا خیلی باهم صمیمی شده بودن...ویکتوریا و اوا داشتن تو راهرو مدرسه قدم میزدن که یک دفعه یه دختره با یه قیافه ی زیبا و یه هیکل خوب اومد طرفشون...

دختره:ببخشید کلاس اقای کانگ کجاست؟

اوا: طبقه ی سوم دومین کلاس...

دختره :مرسی...

ویکتوریا:ولی حالا برای چی می پرسی؟تو هم تو اون کلاسی؟نکنه تو...

جائه:بله کیم جائه جونگ هستم شما هم باید ویکتوریا وشما هم باید اوا باشید درسته؟؟؟

اوا:ب...بل..بله درسته...همون موقع کیم جائه جونگ رفت...

اوا:بدو بریم به بقیه بگیم و با سرعت خیلی زیادی رفتن ...

نیکان:چیه شما ها  چرا انقدر نفس نفس میزنید؟

اوا:او...مد..اومد

ارغوان رفت اوا رو گرفتوگفت:کی بابا اول یه ذره نفس بگیر...

ویکتوریا:کیم جائه جونگ

کیانا:واقعا؟

سولی:من که خیلی دوست دارم اینو ببینم...

کیانا:منم باید یه درس حسابی بهش بدم...

مونا:اخه تو روسنن که می خوای بهش یه درس حسابی بدی؟

اوا:راست میگه اخه تو کجای پیازی که می خوای بهش درس بدی؟سرش یا تهش؟

کیانا:کلش اصلا شما رو سنن؟

الن:بجای این حرفا بیاین بریم ببینیم چه خبره...

نیکان:مگه کیه که حالا می خوایم بریم ببینیمش ؟بیکارید؟مگه ملکه انگلستانه؟

ویکتوریا:انقد غر غر نکن پاشو بیا بریم ....

کیانا:الان دقیقا کجان؟

اوا:رفته کلاس...

مونا:پاشید بریم..

 

 


موفق باشین


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,ساعت 21:54 توسط kiana| |


Power By: LoxBlog.Com